رباعیات خیام
نویسنده:
خیام
امتیاز دهید
تنظیم بر اساس قافیه توسط: امیرحسین خُنجی
بیشتر
تگ:
رباعیات خیام
آپلود شده توسط:
Reza
1388/01/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رباعیات خیام
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست اندر پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من...
۲۸ اردیبهشت روز بزرگداشت دانشمند بزرگ ایرانی، فیلسوف، ریاضیدان، رباعی سرا، ستاره شناس، حکیم عمر خیام گرامی...
j
.
جانیست ب عاریت مرا داده خدای.....تسلیم کنم چو وقت تسلیم بود
کنه خردم در خور اثبات تو نیست......... اندیشه من به جز مناجات تو نیست
.
من ذات تو را به واجبی کی دانم..............داننده ذات تو به جز ذات تو نیست
دارم گنهی که پشت ایمان شکند ...
.
خونی و نجاستی و مشتی رگ و پوست..........انگار نبود, این چه غمخوارگیست؟
.
با هر که نشستم نفسی از یاری ..........از صحبت او بمن رسید ازاری
.
گویند مرا که ایزدت توبه دهاد ...............او خود ندهد, وگر دهد من نکنم
.
.
شاعری که جاودانگی را تنفس میکرد.
نیمه بودن است ناتمام زیستن است
بی انتظار گشتن است ،
چنگ بودن و نوازنده نداشتن است ،
نوازنده بودن و چنگ نداشتن است
متن بودن و خواننده نداشتن است
در خلا زیستن است ،
برای هیچ کس بودن است
برای زنده بودن کسی نداشتن است
بی ایمان بودن است
بی بند و بی پیوند و آواره بودن است
جهت نداشتن است
دل به هیچ پیوندی نبستن است
جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است .
اینها درد های وحشی بود
دردهای دل های بزرگ و روح های عالی
چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد ،
باشد و دردمند نباشد ؟
من به جای بی رنجی و بیدردی همیشه آرزو می کرده ام که خدا مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند ، بکند اما روحم ، دلم ، احساسم را در سطحی که این دست اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد ، چه کسانی از چاله وله های راه رنج می برند و خسته می شوند و به ناله می آیند ؟ کسانی که می خزند بیشتر ، آنهایی که می روند کمتر ،آنها که می پرند هیچ
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم...
افسوس